سوم بود ، همراه مامان و خاله بودیم که من دوباره کتابفروشی دیدم... اصلا دست خودم نیست دلم میخواد دست پر برگردم... خلاصه که دو تا کتاب «نیمه تاریک وجود» و «زبان بدن» رو گرفتم, حالا مامان میگفت قبلیا که گرفتی خوندی؟! یه اعتراف کلی کتاب نخونده فقط تو کتابخونه ریختم! ولی کلا از کتاب فروشی و لوازم التحریری خوشم میاد...
میدونم نیستم :( اما میام بازدید : 241
پنجشنبه 7 آبان 1399 زمان : 15:39